پنجشنبه، آذر ۰۶، ۱۳۹۳


همیشه آمده ام نگاهی انداخته ام و راهم را کج کرده ام و برگشتم. وبلاگم امن ترین جای دنیاست برایم. از هرجا که می مانم به اینجا پناه میاورم.مثل همین امروز که دلم وادارم کرد بیایم و از آنچه این چند وقت اخیر بر من گذشت بنویسم. قصه همیشگی دل شکستن.داستان ساده است.دل دادم .صاف و ساده. قدر ندانست.  نارو خوردم.دلم شکست. حرارت عشقی که به پایش ریختم دامن جانم را گرفت و دلم را سوزاند...آن هم در پاییز.دلخوشیم این است روزگار آدم ها  رازودتر از آن چه باید به من میشناساند. اما مانده ام چرا اصلا آنهارا سر راهم میگذارد